هنگامی که یک فضانورد به طور مرموزی در طول یک ماموریت ناپدید می شود، شوهرش در حالی که زندگی خود را به عنوان یک والدین مجرد به دخترشان می گذراند، برای تحقیق می رود.

یک مأمور C.I.A. در آستانه بازنشستگی یک راز خانوادگی را کشف می کند و برای آخرین کار به میدان باز می گردد.

اتفاقات داستان این سریال مربوط به 30 سال آینده است؛ زمانی که استعمار فضا و کوچ کردن به یک سیاره جدید، دیگر تبدیل به یک واقعیت انکار ناپذیر شده است. حال خانواده رابینسون یکی از آنهایی هستند که مورد آزمایش قرار گرفتند. این خانواده از میان افراد زیادی انتخاب شدند تا یک زندگی جدید در یک دنیای بهتر و زیباتر برای خود درست کنند. شرایط همانگونه که به ظاهر دیده می‌شود راحت نبوده و هنگامی که این مهاجران قصد دارد به خانه جدید خود بروند، در میان راه دچار خطرات و مشکلات زیادی می‌شوند. حال این چند نفر باید به هر نحوی که شده با یکدیگر متحد شده، تمام تلاش خود را به کار گیرند تا بتوانند در این محیط بسیار خطرناک که هیچ شناختی هم از آن ندارند و نمی‌دانند که چه چیزی انتظارشان را می‌کشد، جان سالم به در ببرند.

قصه ی هیولاها در محل کار، ۶ ماه بعد از اتفاقات پایان فیلم کارخانه هیولاها رخ می‌دهد، جایی که مایک و سالی متوجه می شوند که خنده کودکان ده برابر انرژی بیشتری نسبت به جیغ کشیدن آن‌ها از شدت وحشت ایجاد می‌کند و حالا نیروگاه مرکزی شهر مانسترپلیس از خنده کودکان برای سوخت خود استفاده می‌کند…